پـــانـدای رنـــگـی

نگاهی متفاوت

استفاده‌ی بهینه

از مترو تا شرکت رو مطالعه می‌کنم
هر چیزی که مفید باشه
از وبلاگ گرفته تا کتاب
فقط می‌خونم
تا وقتی که سرمو بلند می‌کنم و می‌بینم رسیدم دم در شرکت

  • ۰ پسندیدم
  • ۰ نظر
    • سمانه (رنگی)
    • شنبه ۲۲ مهر ۹۶

    کتاب

    اصلا می‌دانی چرا از کتاب خواندن لذت می‌برم؟

    چون با کتابها می‌توانم همه جا بروم بدون آنکه سوار اتوبوس بشوم.


    از کتاب زیر نور ماه شیشه‌ای

    ژاکلین وودسون

    مرجم کیوان عبیدی آشتیانی

  • ۰ پسندیدم
  • ۰ نظر
    • سمانه (رنگی)
    • شنبه ۲۲ مهر ۹۶

    خانم

    یک روز صبح بانویم (مادربزرگم) گفت:

    لورل، مادربزرگ شدن کاری ندارد، همه می‌توانند مادربزرگ بشنوند. 

    تمام کاری که باید بکنی این است که بچه دار بشوی و بعد صبر کنی تا بچه‌هایت هم بچه دار بشوند، همین.

    اما خانم شدن خیلی کار دارد.


    از کتاب زیر نور ماه شیشه‌ای

    ژاکلین وودسون

    مرجم کیوان عبیدی آشتیانی

  • ۱ پسندیدم
  • ۰ نظر
    • سمانه (رنگی)
    • شنبه ۲۲ مهر ۹۶

    نیازمند وقت اضافی شما هستیم!

    دلم می‌خواد سریال ببینم
    وقت نمیکنم
    همش دارم کار انجام می‌دم
    جالب اینجاست ساعت کاریم پر نمیشه
    خسته‌م بیشتر
    دلم یه خواااب راحت و بی‌دغدغه می‌خواد
    دلم می‌خواد صبح تا شب کتاب بخونم
    چند وقتیه کتاب (پایی که جا ماند) رو از کتابخونه گرفتم
    بی‌نهایت قشنگه
    کتابش مثل رمانای امروزی آدمو می‌بره تو خودش و در اومدن ازش سخته
    و یکی وقت اضافیشو بهم قرض بده
    ممنون می‌شم
  • ۰ پسندیدم
  • ۰ نظر
    • سمانه (رنگی)
    • شنبه ۱ مهر ۹۶

    تکرار پشت تکرار

    منم دلم مسافراتهای غیر از مسافرت به شمال می‌خواد
    هر جایی غیر از شمال کشور (حالا هر جای شمال که می‌خواد باشه)

  • ۰ پسندیدم
  • ۰ نظر
    • سمانه (رنگی)
    • چهارشنبه ۲۲ شهریور ۹۶

    گهی پشت به زین

    کی گفته همیشه آه پدر و مادر می‌گیره بعضی وقتا هم آه بچه‌ها می‌گیره
    دیدم که می‌گم !!
  • ۰ پسندیدم
  • ۱ نظر
    • سمانه (رنگی)
    • چهارشنبه ۲۲ شهریور ۹۶

    به حق چیزای نشنیده

    بهم می‌گه لطفا کارها رو سرعت بدید

    وقتی اصلا کسی جواب پیامهامو نمیده

    من از خودم اطلاعات وارد کنم؟

    بعضیا که کاراشون دست ماست به جای اینکه اونا دنبال ما باشن. من باید دنبالشون بدو ام :///

    این وسط یکی هم زنگ زده به آقای رپیس که این خانم چرا همش پیام میده.

    آی دلم می‌خواست جلوم اینو می‌گفتو ...

    عاقبتش معلوم نبود چی می‌شد.


  • ۰ پسندیدم
  • ۰ نظر
    • سمانه (رنگی)
    • چهارشنبه ۸ شهریور ۹۶

    پیامک، sms، شایدم نامه

    کارم شده sms دادن به مشتریای آقای رئیس :/
    جدی جدی وارد مراحل پیچیده شدم
    خدایا آخرشو بخیر کن برام. 
  • ۰ پسندیدم
  • ۰ نظر
    • سمانه (رنگی)
    • چهارشنبه ۸ شهریور ۹۶

    اینجاست که آدم داعون میشه

    آقای رئیس همیشه می‌گه دوس دارم به خودتون متکی باشین

    درسته یه وقتا ازش سوال می‌پرسم

    اما سر کار ثبت شرکت شاید بیشتر از چند موردو ازش نپرسیده باشم.

    همه رو خودم سعی کردم یاد بگیرم و جلو برم.

    موندم چطور این موضوعو بهش بفهمونم 😐

  • ۰ پسندیدم
  • ۰ نظر
    • سمانه (رنگی)
    • شنبه ۴ شهریور ۹۶

    بوی خوشمزه

    ایستگاه مترو امام حسین همیشه یه بوی خوشمزه‌ی غذایی میده

    هر وقت در مترو باز می‌شه من قشششنگ می‌رم لارما. وقتایی که مامانبزرگ ته‌چین درست می‌کرد رو آتیش. آااااخ که چقد برام مزه داشت.

    آره همیشه بوی اون غذا رو می‌ده

    یا شایدم من دیوونه شدم.

    بگذریم

    امشب که هندزفری تو گوشم بودو تو عالم خودم بودم. اشتباهی ایستگاه امام حسین پیاده شدم. بعد اصلا حواسم نبود تا اینکه بوی غذا خورد به دماغم فهمیدم اشتباه پیاده شدم. یهو پریدم تو قطار

    اینجاست آدم پی می‌بره که حس بویاییِ زیاد همیشه بد نیست.

  • ۱ پسندیدم
  • ۰ نظر
    • سمانه (رنگی)
    • شنبه ۴ شهریور ۹۶