این کتابهان که مارو میخونن. مارو ورق میزنن، سرنشتمون رو میسازن
این جملات رو تو کتاب داستان همشهری خوندم.
به نظرم اونقدر قشنگ هست که بشه براش یه متن طولانی نوشت.
این کتابهان که مارو میخونن. مارو ورق میزنن، سرنشتمون رو میسازن
این جملات رو تو کتاب داستان همشهری خوندم.
به نظرم اونقدر قشنگ هست که بشه براش یه متن طولانی نوشت.
از وقتی که بیکار شدم
یه حالتی پیدا کردم
بین حال کردن تو خونه و بیمصرف بودن
یه چیزی هممممش بهم میگه تو میتونی تو جامعه مفید باشی، پس چرا تلاش نمیکنی برای پیشرفت
یه چیزی هم میگه تو که تو خونه بیکار نیستی. بشین زندگیتو بکن
یه جورایی تکلیفم مشخص نیست.
یه میز مخصوص خودم دارم تو هال
کتابامو روش چیدم
هر شب یه تیکه از دو سه تاشون رو میخونم
از اول ماه رمضون تا الان یه مجله و دو تا کتاب تموم کردم.
همینطور ادامه بدم به جاهای خوبی میرسم.
اول سال ۹۸ قول دادم کتابای کتابخونهم رو تموم کنم تا بتونم کتابای جدید بگیرم.
عاشق کتابه
تو اوج بازی بهش گفتم سارا بیا کتاب بخونیم
با سرعت دوید سمتم، گفت کتاب بخونیم؟
گوش نمیده، اما اسم کتاب داستان که میاد، از خود بیخود میشه.
نمایشگاه برام یکی از لذت بخشترینهای زندگیم بود تا جایی که میتونم براش زار زار گریه کنم.
دلم تنگ شده برای دوستام، برای بچهها، برای کتابها، تبلیغ کردن، حرف زدن، حتی آدرس دقیق دادن
سال دیگه اگه ازم خواستن بازم میرم؟
قطعا