پـــانـدای رنـــگـی

نگاهی متفاوت

شمال

شمالم

حال دلم خوبه

آرامش دارم

یه حسی بهم میگه آخرین ساله

نمیدونم خودت میدونی

  • ۰ پسندیدم
  • ۰ نظر
    • سمانه (رنگی)
    • يكشنبه ۱۱ فروردين ۹۸

    دیوونه

    بازم داره عید میشه

    بازم شمال

    بازم کارای تکراری

     حرفهای تکراری

    جاهای تکراری

    فامیلای تکراری


    ولی ولی ولی

    با این همه بازم ته دلم یه ذوقی هست.

  • ۳ پسندیدم
  • ۳ نظر
    • سمانه (رنگی)
    • چهارشنبه ۸ اسفند ۹۷

    مجردی

    حالا حرف مردم به کنار، اصلا میگیم به درک که میگن چرا ازدواج نکردی و فلان

    ولی اینکه دیگه به سنی رسیدی دوس داری برای خودت باشی

    یه جاهایی دیگه می‌بُری

    اون وقتایی که بابات بهت گیر میده که کجا میخوای بری

    یا مامانت ازت میخواد خونه پیشش باشی

    یا باید دستورای بابات رو مو به مو انجام بدی


    مجردی خودش به تنهایی بد نیست. خودتی و خودت. زندگی می‌کنی.

    ولی به شرط اینکه تو حوالی ۳۰ سالگی کسی نباشه عین یه بچه باهات رفتار کنه.


  • ۰ پسندیدم
  • ۰ نظر
    • سمانه (رنگی)
    • چهارشنبه ۸ اسفند ۹۷

    کنترل کردن

    یه وقتایی آدم با مهربونی زیادش برای خودش دردسر درست می‌کنه.

    یه وقتایی باید سخت بگیری، مهربون نباشی

    این باعث می‌شه اذیت نشی، خورد نشی، به خودت لعنت نفرستی

    این که بعضیا از مهربونیت سوء‌استفاده می‌کنن هم بی‌تاثیر نیست

    اما من همیشه خودمو سرزنش کردنم

    باید یاد بگیرم مهربونی رو خیلی کم کنم، خیلی

  • ۲ پسندیدم
  • ۴ نظر
    • سمانه (رنگی)
    • پنجشنبه ۲۵ بهمن ۹۷

    عشق به برادرزاده تا چه حد

    اگه یه صبح تا شب

    پشت هم

    بدون مکث

    با یه نفس

    صدام بزنه عمه

    به همون اندازه، می‌گم جان عمه

  • ۴ پسندیدم
  • ۲ نظر
    • سمانه (رنگی)
    • چهارشنبه ۱۷ بهمن ۹۷

    چشم به راه

    دیروز وقتی رفتیم عیادت مامانم به یه مسئله‌ای پی بردم

    همه بیمارای تو بیمارستان که بستری هستن، همشون چشم به راه خانواده و نزدیکانشونن.

    رفتگانمون اون دنیا هم همین حال رو دارن. منتظر دعا و خیرات ما هستن.



  • ۲ پسندیدم
  • ۲ نظر
    • سمانه (رنگی)
    • سه شنبه ۹ بهمن ۹۷

    کوه مهربونی

    همیشه فکر می‌کردم بابام مامانمو اونقدری که باید دوست نداره

    وقتایی که دعوا می‌کردن، تو ذهنم طلاق گرفتنشون رو هم تصور می‌کردم.

    همیشه حس میکردم بابام یه آدم سنگ دل و سختیه که اگه یکیمون یه چیزیش بشه، نگاهمونم نمی‌کنه

    از وقتی که مامانم مریض شد، بابام کاری کرد که فهمیدم این همه سال اشتباه کردم، کار کرد که فکر می‌کنم حتی مردای امروزی که انگار مهربونتر و عاشق‌ترن برای زنشون نمی‌کنن.

    ذهنیتم کاملا عوض شد

    بابام میتونه عاشق‌ترین مرد دنیا باشه

    دیروز بهم می‌گفت مامانت زنم نیست. رفیقمه، دخترخاله‌مه، دوستمه

    می‌گفت و اشک می‌ریخت.

    مامانم بیمارستان بستریه، بابام تو این دو سه روزی فقط تو چشاش اشک بود. هر دفعه اومد ازش حرف بزنه بغض کرد.


    همیشه از خدا می‌خواستم شوهرم مثل بابام نباشه، اما این دو سه هفته‌ای، همش دارم با خودم می‌گم که خود خود الانه بابام باشه


    خدا به همه پدر و مادرا سلامتی بده

  • ۱ پسندیدم
  • ۱ نظر
    • سمانه (رنگی)
    • سه شنبه ۹ بهمن ۹۷

    همینطور ادامه داره

    هی می‌نویسم
    هی پاک می‌کنم
    هی می‌نویسم
    هی پاک می‌کنم
    هی می‌نویسم
    هی پاک می‌کنم

    چه فایده اینجا نوشتنم
  • ۱ پسندیدم
  • ۳ نظر
    • سمانه (رنگی)
    • جمعه ۲۸ دی ۹۷

    مهربونم

    مامانها وقتی تو خونه حالشون خوب نیست.

    آدم بدنش سست و بی‌حس می‌شه.

    فقط می‌خواد بشینه و هیچ کاری نکنه.

    امروز ازون روزاست ...

    خدایا هیچی هیچی جز سلامتی مامانم رو ازت نمی‌خوام.



  • ۴ پسندیدم
  • ۲ نظر
    • سمانه (رنگی)
    • پنجشنبه ۲۰ دی ۹۷

    this is us

    حدودا ۷ سالی میشه که سریال می‌بینم
    افتخار نیست اما خواستم بگم شاید یه ذره بتونم سریال خوب و بدو از هم تشخیص بدم.
    این سریال یعنی همون سریال this is us به نظرم دیدنش بد که نیست هیچ، خوب که هست هیچ، مفید هم هست.
    خواستم بگم دیدنش نگاهتون رو به خونواده‌تون عوض می‌کنه‌.
    اونقدری مفید هست که شمارو تغییر بده. دیدتون، اخلاقتون و حتی حرف زدنتون
    به‌ نظرم بیشتر حول تربیت بچه می‌چرخه اما توش می‌شه رفتار مناسب با همسر، والدین و برادر و خواهر هم دید.
    دو قسمت آخر نیم فصل ۳ رو گذاشتم وقتی ببینم که چند روز دیگه نیم فصل بعدی شروع میشه نگاه کنم.
    انقدر کشش دادم تا الان 😁
  • ۲ پسندیدم
  • ۱ نظر
    • سمانه (رنگی)
    • چهارشنبه ۱۹ دی ۹۷