شمالم
حال دلم خوبه
آرامش دارم
یه حسی بهم میگه آخرین ساله
نمیدونم خودت میدونی
شمالم
حال دلم خوبه
آرامش دارم
یه حسی بهم میگه آخرین ساله
نمیدونم خودت میدونی
بازم داره عید میشه
بازم شمال
بازم کارای تکراری
حرفهای تکراری
جاهای تکراری
فامیلای تکراری
ولی ولی ولی
با این همه بازم ته دلم یه ذوقی هست.
حالا حرف مردم به کنار، اصلا میگیم به درک که میگن چرا ازدواج نکردی و فلان
ولی اینکه دیگه به سنی رسیدی دوس داری برای خودت باشی
یه جاهایی دیگه میبُری
اون وقتایی که بابات بهت گیر میده که کجا میخوای بری
یا مامانت ازت میخواد خونه پیشش باشی
یا باید دستورای بابات رو مو به مو انجام بدی
مجردی خودش به تنهایی بد نیست. خودتی و خودت. زندگی میکنی.
ولی به شرط اینکه تو حوالی ۳۰ سالگی کسی نباشه عین یه بچه باهات رفتار کنه.
یه وقتایی آدم با مهربونی زیادش برای خودش دردسر درست میکنه.
یه وقتایی باید سخت بگیری، مهربون نباشی
این باعث میشه اذیت نشی، خورد نشی، به خودت لعنت نفرستی
این که بعضیا از مهربونیت سوءاستفاده میکنن هم بیتاثیر نیست
اما من همیشه خودمو سرزنش کردنم
باید یاد بگیرم مهربونی رو خیلی کم کنم، خیلی
اگه یه صبح تا شب
پشت هم
بدون مکث
با یه نفس
صدام بزنه عمه
به همون اندازه، میگم جان عمه
دیروز وقتی رفتیم عیادت مامانم به یه مسئلهای پی بردم
همه بیمارای تو بیمارستان که بستری هستن، همشون چشم به راه خانواده و نزدیکانشونن.
رفتگانمون اون دنیا هم همین حال رو دارن. منتظر دعا و خیرات ما هستن.
همیشه فکر میکردم بابام مامانمو اونقدری که باید دوست نداره
وقتایی که دعوا میکردن، تو ذهنم طلاق گرفتنشون رو هم تصور میکردم.
همیشه حس میکردم بابام یه آدم سنگ دل و سختیه که اگه یکیمون یه چیزیش بشه، نگاهمونم نمیکنه
از وقتی که مامانم مریض شد، بابام کاری کرد که فهمیدم این همه سال اشتباه کردم، کار کرد که فکر میکنم حتی مردای امروزی که انگار مهربونتر و عاشقترن برای زنشون نمیکنن.
ذهنیتم کاملا عوض شد
بابام میتونه عاشقترین مرد دنیا باشه
دیروز بهم میگفت مامانت زنم نیست. رفیقمه، دخترخالهمه، دوستمه
میگفت و اشک میریخت.
مامانم بیمارستان بستریه، بابام تو این دو سه روزی فقط تو چشاش اشک بود. هر دفعه اومد ازش حرف بزنه بغض کرد.
همیشه از خدا میخواستم شوهرم مثل بابام نباشه، اما این دو سه هفتهای، همش دارم با خودم میگم که خود خود الانه بابام باشه
خدا به همه پدر و مادرا سلامتی بده
مامانها وقتی تو خونه حالشون خوب نیست.
آدم بدنش سست و بیحس میشه.
فقط میخواد بشینه و هیچ کاری نکنه.
امروز ازون روزاست ...
خدایا هیچی هیچی جز سلامتی مامانم رو ازت نمیخوام.