داشتم می‌رفتم سر کار
یه خانم و بچه‌اش جلوم بودن
بچه با صدای بلند داشت حرف می‌زد
قدمهامو تند کردم تا برسم پشتشون
یه پسر 3 یا 4 ساله بود
از مهد کودک تعطیل شده بود
یه کوله خرگوشیه خوشگل هم پشتش بود
مامانش گفت دیگه شبها زود بخواب صبح زود بیدار شی
پسره هم به صورت خیلی بامزه‌ای برگشت گفت باشه پس امشب ساعت 7 می‌خوابم که ساعت 5 بیدار شم
یه آقایی پشتم بود با این حرف پسره بلند بلند خندید D: