این واقعیت رو نمیتونم انکار کنم که وقتی دانشجوها رو تو مترو میبینم از حسودی میمیرم.
یه وقتا بدجور دلم دانشگاه میخواد.
این واقعیت رو نمیتونم انکار کنم که وقتی دانشجوها رو تو مترو میبینم از حسودی میمیرم.
یه وقتا بدجور دلم دانشگاه میخواد.
تو این همه سرما و زمستون و یخبندون من سرما نخوردم
چرا آخه باید الان سرما بخورم؟ :(
از وقتی یادمه تو خونوادهیِ مامانم همش مرگ و میر بوده
سالی یه دونهشون میرن
انگار اینا یه ذره هم برا اینجا نبودن
جلو مرگ اونارو که نمیشه گرفت، اما میشه لااقل صبر مامانمو خیلی بیشتر کنی.
آیا اونقدری که من کاکتوسام رو دوست دارم، اونا هم منو دوست دارن؟
وقتی یک کتاب هدیه میدهیم سالها قابل استفاده است و دهها نفر میخوانند و همیشه به عنوان یک سرمایه آگاهی بخش در کنار ماست.
کتابخوانی فقط روشی برای افزایش دانش نیست. کتابخوانی روحیهها را صبورتر میکند، رواداری را بیشتر میکند، تمرینی است برای تمرکز فکر، قوه نطق ذهنی را به قوه نطق زبانی تبدیل میکند و مهمتر از همه، اختلال ارتباطی ما را درمان میکند.
ما با خویش، با همشهریان خویش، با هموطنان خویش، با نخبگانمان، با مردان و زنان بزرگ تاریخمان، با تجربههای پرهزینه گذشته جامعهمان و با مردمان جهان ارتباطی نداریم، ما دیالوگ نداریم. رسانههای تصویری امکان دیالوگ را از ما ستانده اند. ذهن ما فقط انبار دادهها و اطلاعاتی شده است که این رسانهها بر روی ما میریزند. ورود انبوه دادهها به ذهن ما قدرت تامل و هضم این دادهها را از ما گرفته است. کتابخوانی درمان همه این بیماریها است.
گاهی فکر میکنم یکی از عوامل رشد منطقی و علمی اروپاییان این بوده است که آنجا آسمانشان همواره ابری است و بیشتر مواقع بارش دارند و مردم مجبور بودهاند ساعتها در خانه بمانند و همین زمینه را برای گسترش عادت به کتابخوانی در آنها فراهم آورده است.
بیایید با جایگزینی کتاب به جای سررسید شروع کنیم. بیایید از همین تغییرات کوچک آغاز کنیم. استاد من میگفت فتح قلههای بلند با گامهای کوچک آغاز میشود.
برگرفته از یادداشتهای محسن رنانی
اینجایی که من نشستم
پرِ کتاب شعرِ
اون سمت بیشتر کتابای فلسفیِ
وقت بشه دوست دارم یه کم از همهشون رو اینجا بنویسم.
نمیدونید چه لذتی داره غرق شدن تو این همه کتاب