پـــانـدای رنـــگـی

نگاهی متفاوت

۱۴ مطلب در مرداد ۱۳۹۶ ثبت شده است

تا حالا کجا بودی؟

حس می‌کنم سارا شیرین‌ترین شده

وقتایی که خودشو لوس می‌کنه و من حس می‌کنم لوس‌ترینه تو دنیا، من این جور مواقع حس می‌کنم تو بهشتم🤗🤗🤗


  • ۱ پسندیدم
  • ۰ نظر
    • سمانه (رنگی)
    • سه شنبه ۳۱ مرداد ۹۶

    کمال‌گرایی تا چه حد؟

    دو سه سالی میشه همش می‌گم من باید بهترین باشم
    همیشه فکر می‌کردم این خوبه باید تقویتش کنم
    بهترین بودن خوبه اما قانع بودن بهتره
  • ۰ پسندیدم
  • ۰ نظر
    • سمانه (رنگی)
    • سه شنبه ۳۱ مرداد ۹۶

    خواستم ثواب کنم ...

    مشغله‌م چقد زیاد شده

    خدایا یه کاری کن نزدیکت بشم

    خواستم برم سرکار غیر از درآمد داشتنو چیزهای جدید یاد گرفتن، قصدم این بود یه خدمتی به مردم کنم. اونم از نوع فرهنگیش.

    حالا حس می‌کنم ازت دور شدم.

  • ۰ پسندیدم
  • ۰ نظر
    • سمانه (رنگی)
    • سه شنبه ۳۱ مرداد ۹۶

    کاش اتفاق بیافته

    یادمه دوران مدرسه. فک کنم ۱۴ سالگی بود یه وقتا مطالب کوتاهی می‌نوشتم
    از همون وقتا با خودم می‌گفتم من دلم می‌خواد نویسنده بشم.
    یادمه اولین داستانهای کوتاهی که تو داستان همشهری خوندم چقققققد برام لذت بخش بود.
    یه چندتایی تو وبلاگ قبلیم می‌نوشتم.
    رفتم تو مصاحبه برای کلاس نویسندگی. استاده ازم پرسید چرا می‌خوای تو کلاس ما شرکت کنی؟ گفتم تو وجودم می‌بینم. از کوچیکی دوست داشتم و هنوزم بهش علاقه دارم.
    خدایا منو قبول کنن
    قول می‌دم دختر خوبی بشم😶
  • ۰ پسندیدم
  • ۰ نظر
    • سمانه (رنگی)
    • سه شنبه ۳۱ مرداد ۹۶

    غلبه بر نفس

    آدم دوست داره همش کارای غیر مفید انجاد بده
    مثل دیدن هزار مدل سریالهای خارجی در آن واحد ://
    آره من می‌تونم!
    دست خودم نیست وگرنه این کارو می‌کردم.
    والا انقد کارای مفید هست که باید به اونا رسیدگی کرد!

  • ۰ پسندیدم
  • ۰ نظر
    • سمانه (رنگی)
    • چهارشنبه ۱۱ مرداد ۹۶

    معجزة آسمونی

    انصافا باید از خدا یه چیز دیگه میخواستم

    آقای رئیس برام شربت و شیرینی اورد :)))))))))))))

  • ۰ پسندیدم
  • ۰ نظر
    • سمانه (رنگی)
    • چهارشنبه ۱۱ مرداد ۹۶

    گزارش کار

    گشنمه

    هیچ کی هم نیست یه غذایی بده دستم

    تو شرکتم

    جالب اینجاست که قبلش هم یه لقمه‌ با خودم اوردم خوردم و گفتم تا شب می‌خوام برم گشنم نشه

    از الان برا شنبه‌ای که تعطیله در پوست خود نمی‌گنجم.

    ممنون از مسئولین :)))

  • ۰ پسندیدم
  • ۰ نظر
    • سمانه (رنگی)
    • چهارشنبه ۱۱ مرداد ۹۶

    پنهان واقعیتها

    دیروز تو مترو بودم

    داشتم با دقت تمام دخترهای هم سن و سالم رو نگاه می‌کردم

    شاید برای اولین بار بود انقد با دقت نگاهشون می‌کردم

    به یه جیزهایی پی بردم

    اینکه بیشریا موهاشونو رنگ کردن

    اینکه آرایش دارن

    لاک میزنن

    موها بیرونه از پشت و جلو

    مانتوها باز

    حال خودم خوب نبود. کلی بغض و گریه داشت خفه‌م می‌کرد.

    اینا رو که دیدم حال خودمو فراموش کردم. 

    تاسف خوردم برای دخترا و زنای کشورم.

    واقعا داریم به کجا می‌ریم؟

    چقدر فکرها عوض شده چقدر واقعیتها کنار گذاشته شده.

    چرا همه می‌خوایم یه ماسک بزاریم رو صورتمون؟

    چرا داریم خودمونو گول می‌زنیم؟

    واقعا متاسفم

  • ۰ پسندیدم
  • ۱ نظر
    • سمانه (رنگی)
    • چهارشنبه ۱۱ مرداد ۹۶

    به وقت کار یا بیکاری؟

    سه دقیه دیگه ساعت 9 میشه و من هنوز تو شرکتم

    آقای رئیس داره با تلفن حرف میزنه و من امروز کاملا بیکار بودم

    کسی هم جوابگو نیست

    نمی‌دونم این پول حلال یا نه؟

    ولی اینو میدونم که من نمی‌تونم وقتهایی که کار هم ندارم شرکت نرم.


  • ۰ پسندیدم
  • ۱ نظر
    • سمانه (رنگی)
    • دوشنبه ۹ مرداد ۹۶

    چی بالاتر از این؟

    امروز سارایی عمه تو بغلم خوابش برد
    سارا خیلی شیطونه 
    بعد از اینکه شیطونیاش شروع شد اولین باری بود که این همه آروم تو بغلم مونده بود
    برام عجیب بود
    خوابش میومد
    درازش کردم رو دستام دیدم آروم چشماش رو بست و خوابید
    من واقعا حس کردم تو بهشتم :)
    خدایا چرا انقد این حس بچه دوست داشتن رو تو وجودم پرورش دادی آخه؟
    آخر یه وقت دق می‌کنما
    یا این حس رو برش دار یا ...
  • ۱ پسندیدم
  • ۰ نظر
    • سمانه (رنگی)
    • شنبه ۷ مرداد ۹۶