یه خواب عجیب دیدم
تو قبرستون بودیم با الناز
الناز لعنتی باز یه چیزی گفت و من ترکیده بودم از خنده
اونقدر خندیدم که از خواب بیدار شدم
دیدم واقعا داشتم میخندیدم D:
تو خواب هم مارو ول نمیکنه با این شوخیهاش D:
حالا اینکه تو قبرستون بودیم رو خدا بخیر کنه :/
حالم خوبترینِ
آرومترین وضع ممکن رو دارم :)
خوشحالم
خوشحالترینم که پیشم هستی :)
اولین روز ماه رمضونِ
آرامش موج میزنه
من با تمام وجودم به این جملهی خدا اعتقاد دارم.
فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا / پس [بدان که] با دشوارى آسانى است (۵)
إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا / آرى با دشوارى آسانى است (۶)
سوره ۹۴: الشرح - جزء ۳۰
صبح با شوخیهای دختر عمو جانم روزمو شروع کردم
تو تلگرام گفت و من بلند بلند خندیدمو ناراحتیهای دیشبمو کلا یادم رفت. :)
چقدر نوشتههای اخیرم داغونه
چقدر توش غم داره
والا خودمم خسته شدم
حال این روزهای من؟
خوب نیست.
گریه؟
نمیتونم گریه کنم چون مامانم ببینه داغون میشه.
دلم؟
بدجور پُرِ
خدا؟
حواسش هست. شک ندارم.
سرماخوردم
هفتهی سختی رو در پیش رو دارم باید دووم بیارم
خدایا پیشم هستی دیگه؟
میگن خدا هرکی رو که دوست داشته باشه بیشتر بهش فشار میاره
فک کنم خدا خیییلی منو دوست دارهها
والا :/