معمولا تو سن من آدما به فکر بچه دومشونن، اما من باید به این فکر کنم که مامانم بیرون میره حالش خوب باشه و سالم برگرده.

مشکلم با بچه نیست مشکلم با اینه که مامانم ول کرده خودشو سپرده دست ما.

امروز باهاش دعوا کرد. گریه کردم. داد زدم که آخه تو که سنی نداری. تو سن تو مامانا دختراشونو جمع می‌کنن نه اینکه برعکسش اتفاق بیافته.

تو سن من همه یه مامان بزرگ دارن که سالمه و اصلا هم نگرانش نیستن که حالش خوب باشه یا نه.

بعد من هر لحظه نگرانم برای مامانم اتفاقی نیافته.