آمدهام
آمدنم بهر چه بود؟
همین برای تکون خوردن آدم کافیه!
آمدهام
آمدنم بهر چه بود؟
همین برای تکون خوردن آدم کافیه!
شمایی که زل میزنی تو صورت بیآرایش من و برات عجیبم
هر وقت صورت نقاشی کردهت رو شستی
اون موقع بیا از خوشگلی حرف بزنیم.
پارسال زمستون بود
یک خانمی رو دیدم کاپشن تنش بود. پالتو نبود کاپشن بود.
بعد جالب اینجا بود که شلوارش از چکمه (کفش نه. چکمه بود.) تا یک وجب کوتاه بود.
شلوار کوتاه دیده بودم اما این واقعا اوجش بود.
نمیدونم اسمشو چی میزارن؟ با فرهنگی؟ با کلاسی؟
هوا سرد بود، کاپشن گرم تنش بود، پاهاش یخ نمیکرد؟
بیایم اسلامو بزاریم کنار. این ربط به عقل و شعور داره.
هیچ وقت هیچ وقت کسایی رو که شلوارشون کوتاه هست رو درک نکردم.
شیخ اسماعیل دولابی
ما مثل بچهای هستیم که پدرش دست او را گرفته است تا به جایی ببرد و در طول مسیر از بازاری عبور میکنن. بچه شیفته ویترین مغازهها میشود و دست پدر را رها میکند و در بازار گم میشود. وقتی هم متوجه میشود که دیگر پدر را نمیبیند. گمان میکند که پدرش گم شده است. در حالی که در واقع خودش گم شده است. انبیاء و اولیاء پدران خلقند و دست خلایق را میگیرند تا آنها را به سلامت از بازار دنیا عبور دهند. غالب خلایق شیفته متاعهای دنیا شدهاند. امام زمان عج هم گم و غائب نشده است. ما گم و محجوب گشتهایم.
همیشه گفتن اگه کاری برای کسی انجام میدین نیتتون این باشه که برای خدا انجام بدین. چون این باعث میشه اگه طرف خیانت کنه بعدا تو دلتون نمونه و بگید برای خدا کردم.
برای خدا کاری انجام دادن خدایی سخته
من چند سالیه سعی کردم وقتی کاری انجام میدم با لذت برای خودم انجام بدم یا اینکه ببینم توی اون اتفاق من چه استفاده ای میتونم ببرم.
این کاری که من می کتم حداقلش اینه که دو روز دیگه اگه اتفاقی افتاد بگم به خاطر دل خودم کردم.
و نخوام منت بزارم سر کسی
و از همه مهمتر این باعث میشه هیچ وقت کینه ای ایجاد نمیشه
مثلا هر وقت با مامانم برای چشمش رفتم بیمارستان با اشیاق کامل رفتم و سعی کردم تو اون فاصله که مامانم درمان بشه من بیشترین استفاده رو ببرم.
به خاطر همین هر وقت یاد اون وقتا می افتم برام قشنگه تا عذاب
معمولا همه از بیمارستان خاطره خوب ندارن.
من وقتایی که خودمم مریض میشم نگاه میکنم ببینم توی اون وقتی که تو مطبم چه کاری میشه انجام داد که لذت بخش باشه برام.
حال و هوای این روزامو دوس دارم
بابام سرکار نمیره
اوضاع خونمون خدا رو صد هزار مرتبه شکر آروومه
امروز تا بعد از ظهر حس خونه کاملا مذهبی بود.
فقط ...
فقط اینکه روزایی که خونهام بعد از ظهرا نمیزارن آدم با آرامش ۵ ساعت بخوابه :///
پ.ن: هر وقت بابام خونهست درسته که آدم با خیال راحت هر کاری دلش میخواد نمیتونه بکنه، ولی آرامش داریم. و این از هررررر چیزی تو دنیا برام لذت بخشتره