وقتایی که میرم شرکت و برمیگردم
حس میکنم یه آدم آهنی میشم!
یه آدم آهنی یا یه رباتی که راه میره!
انقدی که من خشک و جدی میشم خودمم باورم نمیشه
وقتایی که میرم شرکت و برمیگردم
حس میکنم یه آدم آهنی میشم!
یه آدم آهنی یا یه رباتی که راه میره!
انقدی که من خشک و جدی میشم خودمم باورم نمیشه
با اینکه از آینده میترسم
از آیندهی زندگی مشترک و خونواده
اما نمیدونم چرا آیندهی اجتماعیِ خیلی روشنی رو برای خودم میبینم
://
دارم رو خودم کار میکنم
رو اعتماد به نفسم
رو ارتباط اجتماعی
از هدف شروع کردم، کتاب گرفتم از کتابخونه، رو رفتارم با آدمها دقت میکنم، سعی میکنم فاصله نگیرم
و اینکه دائم به خودم میگم من میتونم
و باور دارم که میشه :)
یه خواب عجیب دیدم
تو قبرستون بودیم با الناز
الناز لعنتی باز یه چیزی گفت و من ترکیده بودم از خنده
اونقدر خندیدم که از خواب بیدار شدم
دیدم واقعا داشتم میخندیدم D:
تو خواب هم مارو ول نمیکنه با این شوخیهاش D:
حالا اینکه تو قبرستون بودیم رو خدا بخیر کنه :/
حالم خوبترینِ
آرومترین وضع ممکن رو دارم :)
خوشحالم
خوشحالترینم که پیشم هستی :)
اولین روز ماه رمضونِ
آرامش موج میزنه