نی نی جانِ عمه هر روز داره شیرینتر و بامزهتر میشه و من دلم بیشتر و بیشتر براش ضعف میره
وقتی به سه تا دندون کوچولوش فکر میکنم میمیرم. :)))
آیا روزی فکر اینو میکردم که عمه بودن اییینقدر شیرینِ؟؟ نه هیچ وقت
این روزها مادر دائم در حال درست کردن پنکیکهای نرم و خشمزهایه که نمیشه ازشون گذشت. :)
خدایا چی میشد مارو جوری خلق میکردی که هرچی میخوردیم لاغرتر میشدیم؟ :(
اولین رمانی که خوندم اسمش بود باغ مارشال
دیر شروع کردم اما به جای درس خوندن، رمان میخوندم :/
این شد که همهی زندگی ما شد کتاب :)
خورد و خوراک و کار و خواب و ...
رزومهی خوب و به قول گفتنی تپلی برا خود دست و پا کردم.
راضیام از خودم D:
سمانه هستم یک صفحه آرا
همچنان ذوق داستان همشهریِ عید رو دارم
پس کی عید میشه بخرمت؟ ها؟ :))))
عید از آنچه که فکر میکنید به شما نزدیکتر است. :|
دلم یه مسافرت طوووولانی میخواد
دلم خواب راااااحت میخواد
دلم استراااااحت میخواد
میشه آیا؟ :(
تنها کاری که از دستم برمیآد
اینه که برای سلامتیتون دعا کنم
خدایا برا خونوادهشون حفظشون کن :(