پـــانـدای رنـــگـی

نگاهی متفاوت

به وقت سحر

آمدم سری زده باشم و بس

غذا رو گازه
سماور روشنه
مسئولیت رو دوشمه D:
باید برم پدر و صدا بزنم تا سحری بخوریم.
من برم تا دیر نشده
  • ۰ پسندیدم
  • ۱ نظر
    • سمانه (رنگی)
    • دوشنبه ۳۱ ارديبهشت ۹۷

    قسمت

    وقتایی هم که میخوام پیاده بیام دفتر یا به قول تو مغازه :))

    همه چی دست به دست هم میده که سوار ماشین شم.

    همه چی خوب بود. هوا بدک نبود. ساعتو تنظیم کردم. زودتر راه افتادم.

    اما تا رسیدم متروی مقصد. پله ها رو که خواستم برم بالا. دیدم یا خدا بارون میاد چه بارونی

    این شد که بازم سوار تاکسی شدم دو قدم راه رو

  • ۱ پسندیدم
  • ۲ نظر
    • سمانه (رنگی)
    • دوشنبه ۲۴ ارديبهشت ۹۷

    باز هم از نعمتهای دوست فرشته داشتن

    نگم از کادوها

    از کادوهایی که اونقد زیادن که وقت نمیشه تک تک دربیارم با دقت تمام نگاهشون کنم

    گذاشتم بعدا در آینده ای نزدیک، خونه خودم بازشون کنم با عشق یه دل سیر نگاهشون کنم.


  • ۰ پسندیدم
  • ۱ نظر
    • سمانه (رنگی)
    • دوشنبه ۲۴ ارديبهشت ۹۷

    نیامدی جانم به قربانت :|

    خلاصه از بحران دراومدیم

    جو خونه آروم شده بعد از دو هفته

    حال روحیم خوبه خدارو شکر

    یه دلیل خوب شدنم دوست فرشته داشتنه

    شک نکنید.

    هوا هم که عالیه

    ماه رمضون (عشق) هم نزدیکه

    فقط مونده جای خالیه تو ...

  • ۰ پسندیدم
  • ۲ نظر
    • سمانه (رنگی)
    • دوشنبه ۲۴ ارديبهشت ۹۷

    خدایا هنوز ۳۰ نشدما، حواست هست؟


    حتما باید به این مرحله می‌رسیدم که از خونه متنفر می‌شدم؟

    لازم نبودا !!!

    قول می‌دادم به موقعش از خونواده دل می‌کندم

    یا خودم کاری می‌کردم که اونا ازم دل بکنن


    نمیدونستم ۲۷ سالگی هم بحران داره!


  • ۳ پسندیدم
  • ۱ نظر
    • سمانه (رنگی)
    • شنبه ۱۵ ارديبهشت ۹۷

    بین این همه خوبی گاهی میشه بدترین بود.

    هیچ وقت کاری نکنید آدم به این مرحله برسه که بگه من اشتباه کردم که خوبی کردم.
    نکنه اون روزی برسه که هیچ کسی نتونه خوبی کنه.
    بزارید بهتون اعتماد کنن
    وقتی من چیزی نمیگم این دلیل نمیشه که نمی‌فهمم
    چرا اتفاقا خوب هم می‌فهمم
    اما میخوام خوب باشم
    اگه بزارید

    + خطاب به اعضای خونواده که هیچ وقت نمی‌تونن اینجارو بخونن
  • ۰ پسندیدم
  • ۰ نظر
    • سمانه (رنگی)
    • شنبه ۱۵ ارديبهشت ۹۷

    تولد

    یه وقتا به ذهنم می‌رسه وجودم چه فایده داشته

    خدایا ببخش

    نمی‌خوام کفر بگم

    اما امروز 2 روز قبل از تولدم به این نتیجه رسیدم که برا چی هستم؟

    خودت بیا پایین باهام صحبت کن

    بیا بهم بگو که اشتباه می‌کنم.

    که هستن کسایی که وجودم براشون مهمه

    اگه مهمه پس چرا عذابم میدن؟

    پس چرا منو نمی‌بینن؟


    پ.ن: امیدوارم خانم منشی متوجه چشمای اشک آلودم نشه.

  • ۰ پسندیدم
  • ۲ نظر
    • سمانه (رنگی)
    • شنبه ۱۵ ارديبهشت ۹۷

    می‌دونستم بالاخره خوب میشم

    حالم خوب شد

    بعد چند روز بلاتکلیفی

    بعد چند روز بی حوصلگی و داغونی

    الان  تو همین لحظه حس می‌کنم بهترم

    یه وقتا اینجوری میشم

    خودم نمیدونم دارم چیکار می‌کنم. تکلیفم با خودم مشخص نیست. این جور مواقع هست که میزنم یه جایی رو داغون می‌کنم. همین موقع‌هاست که خرابکاری می‌کنم.😣

    خدایا همیشه حواست بهم باشه. درسته یه وقتا فاصله می‌گیریم. اما من بنده‌ام و تو خدایی.😢

  • ۲ پسندیدم
  • ۱ نظر
    • سمانه (رنگی)
    • يكشنبه ۲ ارديبهشت ۹۷

    نوبت ما هم میشه

    اینکه همسنات الان دو تا بچه دارن آدمو داغون نمی‌کنه
    اینکه بابات تو این سن بهت می‌گه چرا شبا دیر می‌خوابی
    این آدمو می‌سوزونه
    هی پدر جان ما هم خدایی داریم.
  • ۰ پسندیدم
  • ۲ نظر
    • سمانه (رنگی)
    • چهارشنبه ۲۲ فروردين ۹۷

    دوربین مخفی پدر

    ما تو خونمون یه نگهبان خواب داریم

    شب چرا دیر می‌خوابی

    صبح چرا دیر بیدار می‌شی

    صبح چرا بیدار می‌مونی

    و شب چرا زود می‌خوابی

    خلاااصه

    خواب راحت نداریم چون باید دائم مراقب باشیم.

  • ۰ پسندیدم
  • ۰ نظر
    • سمانه (رنگی)
    • چهارشنبه ۲۲ فروردين ۹۷