کتابهای دی جی سلینجر به نظر من از جمله کتابهاییه که توش حس خوب کمه 
اما من به شخصه دوس ندارم بزارمشون زمین.
نمیدونم شاید برای اینه که جوری مینویسه تا مخاطبو جذب خودش کنه.
داستان یا رمان خارجی همیشه گنگ بوده
چون خلقیاتشون و حرف زدناشون با ما فرق می‌کنه
اما این یه جوریه که میشه خودتو توی کتاب با شخصیتهای داستان ببینی.
کتاب دلتنگی‌های خیابان چهل و هشتم رو هم مثل کتاب ناطور دشت دوست داشتم.


پ.ن: من معمولا از داستانهایی که آخرش آدم رو به حال خودش میزاره، دوست دارم و واقعا میرم تو افق محو میشم. :)