امروز با یه دید دیگه از خونه اومدم بیرون

با دید مهربونونه

همیشه یه حالت تدافعی داشتم

همیشه هم نه، یه مدت خنگ شده بودم :/

سعی کردم لبخند بزنم

از بوی عرق کسی تو مترو بالا نیارم

سعی کردم با فروشنده ها خوبتر برخورد کنم

بلند شدم به یه دختر شاید از خودم کوچیکتر جامو دادم بشینه روی صندلی.

زنگ زدم به خانم منشی عذر خواهی کردم و تشکر که برای من وایساده.

در کل روز متفاوتی بود برام.